کد مطلب:161841 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:143

تقسیم بندی احادیث
و توضیح آن متوقف بر ذكر مقدمه ایست و آن این كه علمای عظام، كه از عصر ائمه علیهم السلام و عصر روات و محدثین قریب به آن بزرگواران، دور افتادند و اخبار احادیث موجوده در كتب بسیار بود و عمده اسباب تمیز دادن حدیث سالم از غیر سالم و راوی راستگو از راوی دروغگو از میان رفته و دست به آن نمی رسید، ناچار شدند به آن اسبابی كه برای آن كار باقی مانده بود به قدر قوه و میسور، میزانی درست كردند و از روی آن میزان احادیث و اخبار را بر چند نوع كردند:

اول: «صحیح» و آن خبری است كه تمام سلسله روایان آن خبر شیعه اثنی عشری عادل باشند. دوم: «حسن» و آن خبری است كه تمام آن سلسله، اثنی عشری ممدوح باشند؛ بعضی ایشان را ستایش در مدح كرده باشند ولكن به حد عدالت نرسیده؛ مثل آن كه فلان، آدم خوبی است یا صادق است یا زاهد یا عابد و امثال این اوصاف. یا بعضی از آن سلسله چنین باشد بشرطی كه باقی مانده، از صنف اول باشد. سیم: «موثق» و آن خبری است كه سلسله روایان او عادل باشند؛ اما در مذهب غیر امامی باشند؛ یا آن كه سنی وزیدی و كیسانی و واقعی و فطحی و ناورسی. یا بعضی چنین باشند و لكن تتمه، امامی عادل باشند یا امامی ممدوح بنابر احتمالی. چهارم: آن كه تمام سلسله روایان یا بعضی اگر چه یك نفر است، فاسق باشد؛ یا برای خبر اصلا سلسله سندی ذكر نكرده باشند؛ یا از سلسله راویان یكی یا بیشتر در اول سند یا وسط آن یا آخر آن افتاده باشد و معلوم نشود آن شخص كیست. تمام این اقسام، داخل در «ضعیف» است به این اصطلاح.


و تمام اخبار از این چهار نوع بیرون نرود؛ اگر چه بعضی، قسم پنجمی گفتند و سلسله ای كه تمام آن ممدوح غیر امامی باشد یا بعض آن به آن شرط سابق؛ كه آن را قوی نامیدند. بهر حال در میان این اعلام اختلاف شده كه دلیل برای اثبات واجب و حرام در فقه از سنت (كه یكی از ادله است) كدام نوع از این انواع چهار گونه است؟ بعضی اختصار بر همان نوع صحیح كرده اند؛ بعضی با حسن؛ و بعضی با موثق؛ و بعضی هر دو را به آن ملحق نمودند؛ و بعضی قسم چهارم را نیز بر آن افزودند به شرطی كه علماء در مورد آن خبر ضعیف به آن عمل كرده باشند. پس ضعف آن خبر به جهت عمل ایشان قوت گیرد و شكستگی آن به موافقت آن جماعت بسته خواهد شد. و اما در غیر واجب و حرام، پس مشهور علماء شراكت دارند در عمل به صنف ضعیف هر چند در آن مورد عاملی و جابری نداشته باشد. و بر این و تیره سیر می كنند در ابواب مستحبات بلكه مكروهات و همچنین در ابواب فضایل و مصائب و قصص. ولكن چون در سیره ایشان به تأمل سیر كردیم و در موارد عمل ایشان نظر نمودیم معلوم شد آنچه به ایشان نسبت دادند در این مقام، راست بلكه جمعی از اعلام به آن تصریح نمودند. اما نه به آن نحو اطلاق و عموم كه در بادی نظر در كلمات ایشان توهم رفته و در بعضی اذهان غیر مستقیمه داخل شده به این كه در ابواب مذكور هر خبر از هر كس شنیده شود چه شنونده، گوینده را بشناسد یا نشناسد و پس از شناختن چه آن كه فاسق بی مبالات باشد یا نباشد، به آن عمل كنند به نحوی كه سابقا ذكر شد. و نیز از هر كتابی كه به دست ایشان رسید، چه صاحب آن را بشناسند یا نشناسند؛ مؤلف آن بی پایه گو، یا بی پایه نویس باشد یا نباشد؛ بعضی اكاذیب واضحه در آن دیده باشند یا ندیده باشند، با این حال از آن كتاب نقل كنند و به اخبار آن در ابواب مذكوره عمل نمایند. بلكه به اخبار ثبت شده در پشت


كتابها و در دیوار مساجد و مشاهد متشبث شوند، حاشا و كلا كه چنین اطلاق عمومی در كلمات ایشان باشد یا از سیره و طریقه مرسومه ایشان در آید؛ بلكه بناو سیر ایشان بر همان قانون و دستورالعملی است كه از جانب شرع رسیده - و سابقا به آن اشاره شد - كه نقل نباید كرد مگر از ثقه در مقام نقل لسانی و تلقی زبانی یا در مقام اخذ از كتاب. [1] .


و گذشت كه مراد از ثقه در این جا، چه ناقل باشد یا مؤلف، شخص متحرز از كذب داری ملكه راستگویی است كه مخلط و بی ضبط و كثیرالنسیان و السهو نباشد. و چون خبری از چنین شخصی شنیدند یا در كتابش دیدند، اگر راویان آن خبر تا آخر به آن اوصاف گذشته متصف باشند، حجه شرعی و دلیل فقهی به دست آمده هر كس حسب طریقه خود. و اگر تمام راویان یا بعضی از ایشان را به دست ندادند یا راوی در نزد این شخص شنونده و گیرنده از كتاب، به آن اوصاف متصف نیست هر چند احتمال می دهد در نزد این شخص ثقه، ناقل یا مولف ثقه باشد؛ یا او را نمی شناسند هر چند روا دارد كه مؤلف او را شناخته و ثقه دانسته، این همه اقسام ضعیف است نزد مشهور علمای متأخرین و مورد و محل اذن ایشان است در عمل به آن ها در


باب فضایل و مصائب. پس معلوم شد كه نقل نكردن علما خبر را مگر از آن كه اطمینان به صدق او دارند و نگرفتن ایشان خبر را مگر از كتاب چنین شخصی، منافات ندارد با ضعف آن خبر به آن اصطلاح در نزد آن عالم كه خواسته خبر را نقل كند. و حاصل كلام آن كه علما از راوی اول (یعنی: آن كه از او خبری می شنوند اگر چه در این اعصار بسیار كم است) یا صاحب آن كتاب كه قصد كردند خبر را از كتاب او بردارند، نشده و نمی شود كه آنرا از او بگیرند و بگویند و در كتاب خود ضبط كنند، نگر بعد از آن كه به وثاقت او مطمئن شوند و خبر از جهت او عیبی نداشته باشد جز عیب مذهبی. و اگر خبر ضعف و خرابی دارد در سلسله بعد از اوست. و از این جاست كه هرگز علمای درستكار كه سیرشان در خطوط مستقیمه موازین عدلیه است از كتابی كه صاحبش را نشناسند نقل نكنند. و نیز كتابی كه مؤلفش بی مبالات و فرقی میان خبر مرهون و غیر مرهون نگذاشته و در مقام نقل تمیزی برای آنها مقرر نداشته، خبری بیرون نیاورند. و از شواهد حسیه این دعوی آن كه: عالم جلیل متبحر شیخ حر عاملی به آن كه حسب مذاق اخباریه، اعتنائی به این اصطلاح جدید ندارد و بیشتر اخبار موجوده را معتبر بلكه قطعی داند، جمله از كتب اخبار در نزد آن مرحوم بود كه صاحبان بعضی از آنها را نشناخته و بعضی را كه شناخته، بی اعتبار و موهون دانسته و در آخر كتاب «هدایة» و كتاب «امل الامل» اسامی آن جمله را ثبت كرده و در بیشتر مؤلفات خود ابدا از آنها نقل نمی كند و برای اثبات مكروهی یا مستحبی هر چند حقیر باشد، به روایات آن كتب استشهاد ننموده؛ [2] مگر بعضی از آنها را در اواخر عمر شناخته و از آنها بنای نقل را گذاشته. ایشان با این مذاق كه چنین رفتار كنند، طریقه و سلوك مجتهدین


البته باید خیلی سختتر باشد بلی گاه شود كتاب كهنه صحیح شده كه از نظر علماء گذشته، به دست آمده كه اطمینان به وثاقت مؤلف بلكه جلالت او از مطالعه آن پیدا می شود، لهذا بسا شود از آن نقل كنند و لكن نه دائمی و نه همه علما.


[1] اين سخن متيني از مؤلف است، ولي برخي در مقام نقل مناقب با آن كه فردي را بي اعتبار و دروغگو دانسته اند، اقدام به نقل از وي و يا كتاب وي كرده اند. از آن جمله حسين بن حمدان جنبلائي است. از آن جهت كه ممكن است برخي با روايات و نقلهائي از اين فرد حتي در برخي از كتابهاي بزرگان برخورد نمايند، شايسته است مختصري از شرح حال اين فرد مطلع باشند. نجاشي مي گويد: حسين بن حمدان مذهبش فاسد است و يكي از چهار كتابش را (الرسالة) تخليط مي داند و تخليط به معناي هذيان گفتن (اقرب الوارد) و دروغ آميزي در سخن است (فرهنگ معين). (نجاشي، ص 53).

-اين الغضائري مي نويسد: حسين بن حمدان جنبلائي هم دروغگو است و هم مذهبش فاسد است و صاحب قول و اعتقاد ملعون است و نبايد به او التفات و اعتماد كرد. (مجمع الرجال، قهپاني، ج 2، ص 172) مقصود ابن العضائري از اين كه «قول و اعتقاد او ملعون است» اين است كه او پير فرقه «نصيريه» است كه بعدا توضيح داده خواهد شد.

- علامه حلي همين نظر را پذيرفته و مي نويسد: «حسين بن حمدان جنبلائي مذهبش فاسد و خودش كذاب است و داراي مقاله و عقيده ملعونه است» (خلاصة الرجال، علامه حلي، ص 217)

- ابن داود نظر نجاشي را درباره حسين بن حمدان پذيرفته و مي نويسد: «و مذهبش فاسد است» (كتاب الرجال، ابن داود ص 240).

- علامه مجلسي طبق نقل مامقاني، حسين بن حمدان را در وجيزه ضعيف و غير قابل اعتماد دانسته است. (رجال، مقاني، ج 1، ص 326).

-مؤلف اين كتاب محدث نوري پس از آن كه مطالب باطلي را از حسين بن حمدان جنبلائي نقل كرده كه او در تأييد عقايد فرقه «نصريه» نوشته است مي گويد: «با وجود اين منكرات و مطالب باطلي كه حسين بن حمدان جنبلائي نوشته است هرگز نمي توان به مطالبي كه فقط او گفته و ديگران نگفته اند اعتماد كرد» و اضافه مي كند «اگر علماي رجال هم حسين بن حمدان جنبلائي را كذاب و فاسد العقيده معرفي نكرده بودند، همين مطلب منكر و باطلي كه او گفته است كافي بود كه، او را فاسد و بي اعتبار بدانيم» (نفس الرحمان، محدث نوري، باب 14، ص 23) ميرزا عبدالله افندي اين سخن علامه مجلسي را نقل كرده است كه «بعضي از اصحاب رجال بر حسين بن حمدان طعن زده اند» (بحارالانوار، ج 1، ص 20 و 39) و سپس مي نويسد «فقط بعضي از اصحاب رجال بر او طعن نزده اند، بلكه اكثريت علماء رجال بل همه آنان او را به شديدترين وجهي كه تصور شود طعن زده، وي را به دروغگويي و فساد مذهب وصف كرده اند» (رياض العلماء، افندي، ج 2، ص 51) چنان كه ملاحظه شد بزرگان از علماي رجال او را فاسد و دروغگو و غير قابل اعتماد مي دانند و طبيعي است چيزهائي را كه فقط او نقل كرده و ديگران نقل نكرده اند غير قابل اعتماد و مردود است. فرقه نصيريه: فرقه نصيريه كه حسين بن حمدان نيز از آنان است، پيروان محمد بن نصير نميري هستند كه پس از رحلت امام حسن عسگري عليه السلام به وجود آمدند. شيخ طوسي درباره محمد بن نصير نميري و عقيده او مي نويسد: «محمد بن نصير نميري از اصحاب امام حسن عسگري بود و پس از رحلت آن حضرت ادعاي بابيت كرد و گفت: من باب امام زمان و صاحب او هستم و به علت الحاد و جهلي كه از او ظاهر شد خدا رسوايش كرد و محمد بن عثمان - يكي از نواب اربعه - او را لعنت كرد و از وي تبري جست» و نيز شيخ طوسي ادامه مي دهد: «سعد بن عبدالله اشعري گفته است: محمد بن نصير نميري ادعاي پيغمبري كرد و درباره امام علي النقي عليه السلام غلو نمود و گفت: او خداست و مرا به پيغمبري مبعوث كرده است. محمد بن نصير نميري مي گويد: به من وحي شده است كه همه گناهان حتي هم جنس بازي را خدا حلال كرده است، سعد مي گويد: يحيي بن عبدالرحمن بن خاقان به من گفت: محمد بن نصير نميري را ديدم در حالي كه جواني بر پشت او بود و با او عمل زشت انجام مي داد و بعدا او را به علت اين عمل زشت ملامت كردم او گفت: اين كار براي فاعل يك لذت مباح و براي مفعول تواضع و فروتني است» (الغيبه، شيخ طوسي، ص 244 و 245 چاپ نجف) همين مطالب شرم آور در «كتاب الفرق» نوبختي ص 93 و رجال كشي، ص 521 و شرح ابن ابي الحديد، ج 8، ص 122 نيز آمده است. فرقه نصيريه قائل به تناسخ اندو مي گويند: خدا در بعضي اوقات در حضرت علي عليه السلام حلول مي كرد. و نيز مي گويند: ابن ملجم در عالم آخرت بهترين و كريم ترين انسان است و از همه اهل زمين افضل خواهد بود، زيرا او روح لاهوتي علي را از ظلمت جسد نجات داد. (المقالات و الفرق، سعد بن عبدالله اشعري، ص 247 و 246 بخش تعليقات) حسين بن حمدان كه عقائد اين فرقه را پذيرفته بود، همه نيروي قلمي و فكري خود را براي ترويج اين مسلك به كار برد و از هيچ دروغ و جعل افسانه اي خودداري نكرد. مؤلف خيبر و محدث عاليمقام محدث نوري برخي ار ياوه هاي او را در «نفس الرحمان» آورده است (رك: نفس الرحمان، چاپ سنگي، باب 14) حسين بن حمدان مي گويد: چون درباره ابوالخطاب - كه او مرا باب امام صادق عليه السلام مي داند - لعن وارد شده بود من خواستم فضائل و مناقب و مقام بلند او را روشن كنم. مقصودش لعن و نفريني است كه از طرف امام صادق و ائمه ديگر درباره او وارد شده است. ابوالخطاب ادعاي باطلي كرد، امام صادق عليه السلام او را لعنت كرد و فرمود «او كافر و مشرك و فاسق بود» (رجال كشي، ص 296). و نيز حضرت رضا عليه السلام به علت فتنه و فسادي كه ابوالخطاب در دين كرد و اخبار جعلي و دروغهائي را كه وارد روايات ساخت، وي را لعن كرد. (رجال كشي، ص 224) و نيز همو مي گويد: چون درباره محمد بن نصير نميري لعن وارد شده بود من اين فضايل را براي او ذكر كردم تا اثر آن لعن را از بين ببرم. حاج آقا بزرگ نقل مي كند: «پيروان محمد بن نصير نميري كه در سواحل درياي شام ساكن بوده اند، نيابت نواب اربعه را تكذيب مي كنند و مي گويند: باب امام حسن عسگري محمد بن نصير نميري است و بعد از او عبدالله بن محمد جنبلائي است و بعد از او حسين بن حمدان جنبلائي است كه در سال 260 هجري - سال وفات امام حسن عسگري - متولد شده و در سال 342 فوت كرده است. حسين بن حمدان اول به جنبلان ساكن بود و بعدا ساكن حلب شد و در حلب كتاب «الهداية» را براي سيف الدولة بن حمدان تأليف كرد و حسين بن حمدان وكلائي داشت كه از جمله وكلاي او سيد علي جسري در بغداد بود....» (الذريعة، ج 3، ص 268) بر اين اساس خود او نيز مدعي بابيت بوده است و وكلائي در شهرها تعيين نمود تا وجوه شرعي را براي او جمع آوري كنند. و اصرار او بر بابيت محمد بن نصير نميري نيز به آن جهت بوده كه بعدا خود به اين مقام برسد، كه چنين نيز شده است. و ذكر داستانها و دروغهاي واهي و يا مناقب غلوآميز نيز براي جذب عوام الناس بوده است. محدث نوري به نقل از نجاشي به دو مورد از ياوه هاي او كه در كتاب سراسر كذبش به نام «الرسالة» آورده اشاره مي كند: حسين بن حمدان جنبلائي مي گويد: خدا سلمان فارسي را معصوم خلق كرده بود و او نه آلت مردي داشت و نه آلت زني ولي براي اين كه عمر را امتحان كند، دختر او خواستگاري كرد و عمر غضب نمود و به او جواب منفي داد و از سلمان به رسول خدا شكايت كرد (نفس الرحمان، محدث نوري، باب 14، ص 1) حسين بن حمدان نقل مي كند: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم وقتي كه سلمان را خريد، همسران خود را جمع كرد و به آنان فرمود: سلمان مثل مردان ديگر نيست. او هرگز عورت خود را نديده است زيرا عورت ندارد و مقام سلمان آنقدر بلند است كه او چهار صد و پنجاه سال قبل ار بعثت من مردم را به سوي من دعوت مي كرد. (نفس الرحمان، باب 14، ص 2) نقل اين داستان - كه بيشتر از تحقيقات يكي از محققان معاصر استفاده شد - بدان علت بود كه همين فرد، ناقل داستانهايي در حادثه عاشورا است كه امروز برخي از آنها بسيار نيز معروف است و ناقل اصلي آنها نيز همين شخص بوده است و با كمال تأسف در برهي از كتابها - گاهي با ذكر نام و گاهي بدون توجه كه راوي آن كه بوده - كه توقع چنين سهوي از آنها نمي رود، وارد شده است. كه به عللي از ذكر موارد خودداري مي شود. فقط خوانندگان محترم توجه داشته باشند جريان و يا روايتي كه از او نقل مي شود، اگر فقط راوي او باشد، به هيچ عنوان قابل اعتماد نيست، بلكه با توجه به مطالبي كه ذكر شد، مسلم دروغ است و نقل آن محل اشكال.

[2] امل الامل، حر عاملي، تحقيق سيد احمد حسيني، ج 2، ص 364، قم، دارالكتاب الاسلامي، 1362 ه.ش.